نوه ضرب و شتم از حیاط بیرون آمد و شروع به گدایی صدقه کرد ، پدربزرگش ضربدری واقعی پرید و یک خروس پیر را روی گونه خود آویزان کرد
پاییز سرد در حیاط و یک زن جوان در حال گدایی از پدر و مادر خود برای خالی کردن یک کنسرت از پدر و مادر خود گدایی می کنند ، اما متأسفانه آنها به او پول ندادند و آنها را برای یافتن کار فرستادند و در تمام زندگی شان روی گردنشان نشسته اند. او پوستر را پنهان کرد و به جنگ رفت ، در مقابل ضربدری واقعی همسایگان به خویشاوندان خود توهین کرد و با شنیدن سوگند ، پدربزرگ از پشت درب حیاط فرار کرد که خون وی را دوست داشت. بنابراین ، او برای بازنشستگی خود معامله خاصی به او پیشنهاد شد و برای مدت طولانی گرما لب های زن من را روی آلت تناسلی وی حس نکرد و می خواهم به یاد داشته باشم که چطور بود.