او بعد از خواب برهنه روی تخت خوابید و فهمید که پشت کسی است که به او انگشت می ضربدری باحال زند
خدمتکار در خانه استاد زندگی می کرد ، در اتاقی که برای این خدمتکار تعیین شده بود ، که هر کسی می توانست وارد آن شود ، زیرا قفل در آن وجود ندارد. اما خیابان یک تابستان گرم است ، اتاق دارای تهویه مطبوع و اتاق برهنه است ، و او دیگر وقت ندارد تا صبح لباس کند و شروع به ساخت تخت کند. او یک پشت سر را می شنود ضربدری باحال ، می چرخد و می بیند که صاحب بادمجان روی بدنش استمناء می کند.