اهل روستای مهتاب آمد و یک معشوقه را دید که در هاکی با همسایه در حال بوسه است و هر دو در ضربدری جدید یک کلبه بودند
پیرمرد روستایی به حومه روستا آمد ، آنجا که کلبه ای در آنجا بود که آنها را به سمت یک کلوپ برای فروش سوق داد و بدون اینکه دست بزند وارد شود ، مانند یک مشتری و پدر معمولی ، آنچه را که در آنجا دید ، جایی که دو همسایه یکدیگر را پذیرفتند. او سر و بخشی از صورت آنها را با کلمات ، یعنی مادربزرگ ، خراشیده است ، آیا ارزش شیر دادن به شیر مادر با یکدیگر وجود ندارد یا در دهکده چند دهقان وجود دارد؟ پس خجالتی نباشید ، هنوز قهرمانان به اندازه کافی برای ضربدری جدید من قهرمان هستند ، و تعداد کافی از روستاها وجود دارد که زنان را خوشحال کند و تقلب نکند ، به اندازه کافی وجود دارد.