در حالی که پدربزرگ و مادربزرگ دانه ها را روی نیمکت کاشته می کنند ، نوه آنها یک زن ضربدریسکس و شوهر را روی یک گلدان در کنار هیزم می پوشند
نوه او همه تابستان از شهر به روستا آمد و مادربزرگ و پدربزرگش را ، بلافاصله برای دوستی به آنجا آورد ، زیرا او بد و ساخت خوبی نبود. سینه ، نیم تنه ، بندهای بلند به علاوه چهره ای زیبا ، که هر کس سوار آن شود ، گناهی است که در خانه پرنده فرو نشود. به همین دلیل است که او هر روز یک مرد جدید ضربدریسکس دارد و مکان از چشم همسایه ، پشت هیزم پنهان است.