پیرمرد خندید و نوه جوان پسرش را روی کاغذ گم سکی ضربدری کرد ، بنابراین مجبور شد بدهی های پدربزرگ را جذب کند.
نوه جوان به دلیل زنگ هشدار به دیدار پدربزرگش آمد ، زیرا مشخص شد كه افتخار وی به قیمت بدهیهای از دست رفته روی كارتها به پیرمرد دیگری اعطا شده است. خوب ، مگر اینکه او آن را به دردسر انداخت ، دامن خود را بالا ببرد و شورت خود را بریزد ، به او یک بیدمشک تراشیده نشان داد ، زانو زد و یک آلت تناسلی را در دهانش گرفت. سپس پیرمرد عصبی نفس می کشید و از سلامتی خود می ترسید ، با یک شاه ماهی پر شده در دهانش ، جهش یافته ، آیا شما دچار حمله قلبی خواهید شد؟ سرش را پیچید و سرش را فشار سکی ضربدری داد ، به طوری که گلو خود را عمیق تر کرد.