پله پله شاخی یک زیر بغل ، صدای جیغ و مادر ناپدری را مالش می دهد و تهدید می کند داستان س ضربدری که به شوهرش می گوید
ساق پا نشسته بود تا صبحانه بخورد در حالی که نامادری در حال شستن ظرف ها بود ، و او آنها را خاموش نکرد ، زیرا لباس هایی را که اکنون می پوشید و پس از آن بی بند و باری بود و سینه اش تقریباً افتاد. وقتی زن دید آنچه در حالی که در همان میز با او نشسته بود به او خیره شده است ، سریعاً پرید و به سمت لگن دوید ، احساس خجالتی کرد. اما قبلاً خیلی دیر شده بود داستان س ضربدری ، دانه ها در سر کوچک او کاشته می شدند و اکنون به پاسخی نیاز دارند. من مرغ را به پایان رساندم و لیوان را برای شستشو حمل کردم و در آنجا او به طور طبیعی در پشت سرش افتاد ، و او شروع کرد به مالیدن بدن او بین دوختن باسن.