او لانه را چرخاند تا اینکه کاکاشولی شروع ضربدری مامان به جستجوی راهی برای خروج از سیاه چال کرد
مهم نیست که چقدر فریاد زد که دست از جارو نکشید ، هیچ کس متوجه او نشد تا اینکه قهرمان احساس لرزاند ، به طرف ضربدری مامان دوست خود هل داد و سعی کرد او را بیرون بکشد. اما او در تمام مدت زندگی لکنت زبان بود ، بنابراین تلاش زیادی کرد تا آنها را به خانه بکشاند ، زیرا آنها از آنجا پریدند. سپس او به طور یکسان آهی کشید ، احساس ترس از این که او می ترسد ، و آن را باید نوعی تله.