یک مرد 60 ساله در حیاط آویز سوپر ضربدری لباسشویی آویزان کرده بود ، سپس یک هیولا در کنار او ظاهر می شد ، با لباس های برهنه
مردی شصت ساله به حیاط رفت تا لباس خود را بر روی طناب سوپر ضربدری آویزان کند تا خشک شود و سپس یک همسایه کوچک ، جوان و مغرور ، آویزان و آویزان شد و با خلق و خوی صبور ، از هیچ جا. به او نزدیک شدم تا او بتواند همه چیز را ببیند و پیراهنش را بریزد تا هلو او را اذیت کند ، عینک او از تعجب او خزید ، اما پایان هنوز برای رفع این شرمسار نبود ، دست خود را روی سینه خود گذاشت و گفت!