پیرمرد ازبکی یک مادربزرگ را روی زمین شلاق می داستانسکس ضربدری زند و کودکی با تلفن در دستان او را مورد اصابت قرار می دهد و مانع از تکمیل این دهقان می شود
پدربزرگ در حال خیره کردن یک دندان بدونبک ازبک در مزرعه بود ، یک دوست جوان سوار بر الاغ بود و بی سر و صدا با دوربین در تلفن ظاهر شد ، وقتی مرد دید که برداشته شده است ، از یک پیرزن با دقت بالا کشید و آلت تناسلی خود را پنهان کرد. داستانسکس ضربدری مادربزرگ به مدت ده ثانیه دیگر در حالی که چشمانش از آفتاب گرم بسته شده بود ، دراز کشید. اما وقتی احساس کرد از پهلو هل داده شده است و چشمانش خیلی خجالتی است ، پرش کرد و بیدمشک را پوشاند و صورت خود را در سینه عاشق خود دفن کرد.