یک شخص عاقل عصبانی ، با مکیدن خروس ، پدربزرگ خود را با آرام کردن به او تقدیم کرد ، به جای ضربدری باجناقها درس ، آپارتمان خود را با تراشیدن جدا کرد و خود را به قهرمان بخشید
این موجود مخلوط در شورت های توری صورتی سعی کرد به سرعت درس را تمام کند تا بتواند به مهمانی پدربزرگ در روستا فرار کند ضربدری باجناقها ، اما شیخ پیر اجازه نداد او را از خانه خارج کند و تصمیم گرفت این کار را انجام دهد تا وی را باج خواهی کند. این دختر با بوسه ای احساسی روی لب ها حفر شد و به او اجازه نداد که چه اتفاقی افتاد را کشف کند و دختر روی زانوانش افتاد ، شورت را گرفت ، شکار خود را در دهان گرفت و با انگشتان خود در گربه های خود غوطه ور شد تا او را برای مقاربت آماده کند ، با دهانش کار کند و شکافهای آهسته خود را برداشته کند. سرانجام ، نکروز در حال حاضر کاملاً در توان خود بود و آن را کنترل می کرد ، با کوبیدن آن در مهبل باریک ، بر خلاف بابکینز ، انگار که شما در حال کاهش سوسیس به یک سطل پوسیده هستید.