خواهر برادر من باید حداقل ضربدری باجناق ها ننگ باشد ، که گرفتار نگاه کردن به او در روح شد
او واقعاً در حال پاک شدن بود ، هنگامی که من ناگهان نگاه کردم و دیدم که آنها او را در راهرو مشاهده می کنند. فریاد زدم: "خوب ، بیا ، چه کسی در آنجا ایستاده است؟" برادر کوچکتر به سمت او بیرون آمد ، چشمانش را روی زمین انداخت و خلاصه او را بلند ضربدری باجناق ها کرد تا به سینه و یک بوته کوچک بین پاهایش خیره شود. دختر متوجه شد که به چه چیزی نیاز دارد و بدنش را کاملاً باز کرد تا نگاه کند و شروع به مکیدن کرد.