در یک ریختگان ، تازه متولدین پیرمردها را پنهان می کردند و می خوردند ، آستر می زدند و به آجرهایی که الاغ می داستانسکس ضربدری داد تکیه می دادند
انبار مانند اتاق کوچک خود شده است ، جایی که می توان در کنار هم تنها گذاشت ، زیرا خانه ی بستگان پیر پر است ، آنها بعد از عروسی خزنده نخواهند شد و هیچ شب عروسی وجود ندارد ، بنابراین آنها از چشمان غیرضروری خود پنهان می شوند. آنها دیر شب در یك اتاق كوچك ماندند و در را با میخ های داخل خانه قفل كردند داستانسکس ضربدری و دختر ابتدا دید كه دوست بزرگش در بین پاهایش آویزان است. اولین باری که او آن را در دهانش می گیرد و دندان هایش را کمی گاز می زند ، در تمام مدت سعی می کند عذرخواهی کند.