اوه لعنتی! خوب خواهش می ضربدری باجناقها کنم خیلی صدمه نمی بیند!
دختر پایدار به هیچ وجه نمی توانست درد را تحمل کند ، حتی وقتی در شاخه گچ سعی داشت عمیق تر درون دستگاه های خود فرو رود ، او در گلویش فریاد کشید و کاملاً یادآوری سادگی هایی که در کل زندگی اش آموخته بود بود. او مدتی آرام شد و به سادگی از آن پرهیز کرد و همه در این گپ از او خواستند که همچنان به پاره کردن نظر ضربدری باجناقها خود ادامه دهد و توجه به گریه های پوستی نکند ، اوه این دنیای ظالمانه ، فقط آن را بیشتر به همه بسپارید ، توجه معمولی دیگر برای کسی اهمیت ندارد.