عصا با گل خزدار با پیرمردی داخل ضربدری سک جنگل حفر شد و روی شاخ و برگهای پاییزی سوار شد
پرتوهای ضربدری سک نور و نی نی فقید به قصه های مقدسین باستان افتادند ، چشم خود را به او انداختند و دقیقاً می دانستند که چگونه باید رفتار کند ، تا اینکه بخواهد از او ترحم کند. وی درباره مرگ همسرش گفت ، گویی او تنهایی و غمگین است ، هیچ بغل کردن او وجود ندارد ، سپس اشاره را فهمید و به کشاورز فشار آورد ، اما او هویج هایش را که بین پاهایش استراحت می کرد حس کرد.