مردی با دستهای خزنده نوعی گربه را برای دخترش پاک می کند و با اشتیاق ناله می کند ، به لطف ضربدری باجناق ها پدرم
خانم من به بیرون می رفت اما وقتی صدای پدرش را با صدای بلند شنیدم ، جلوی در را متوقف کرد و از او سؤال کردم که چه می خواهد ، بنابراین مرد از صندلی موجود در راهرو بلند ضربدری باجناق ها شد ، دستش را گرفت و او را به اتاق خود برد و در طول راه به او گفت ، باید با شما جدی صحبت کنم. من روی تخت نشستم و با دقت گوش کردم ، پدرم شروع به سؤال از دختر کرد و به شورتش رسیدم ، کلیتوریس شروع به ماساژ انگشتهای خشن خود کرد و پس از آن دختر نتوانست روی او بایستد ، با گوشهای بلند به پایان رسید و با لطف گفت.