پیرمرد میسور ، گربه خاتین را با آینه لیس می زند و یک خروس بلند در دهانش می گذارد ، که سپس ضربدری داستان در الاغ او زنگ می زند
میسور یک دوربین خرید و ضربدری داستان تصمیم گرفت که با خاتین قدیمی بازی شوخی کند و او نیز مخالف آن نبود ، زیرا مدت طولانی اشتیاقی به عشق وجود نداشت و این خوشبختی سقوط کرد. بنابراین جلوی آینه زانو زد و با عکس العمل شروع به تیراندازی کرد ، زیرا زبان را به او می داد و در مزرعه او متناسب با دهان بزرگی نیست. اما در پشت او ، در حالی که با سرطان ایستاده بود ، یک ارگان کامل را با مهبل خود بلغزد و سفید کرد.