یک شوهر داستانسکس ضربدری لعنتی گرفتار دوست دختر خود را لعنتی کرد و برای هر دو آنها سکه را ترتیب داد ، و سپس به آه در رختخواب رفت
او به تنهایی از خواب بیدار شد ، اما شوهر وجود ندارد ، همانطور که داستانسکس ضربدری معلوم شد ، یک دوست به او آمد ، و شوهرش در را باز کرد ، خوب ، آنها تصمیم گرفتند که او را از خواب بیدار نکنند و در سکوت آرام روی مبل ، با اعتقاد به اینکه دختر در خواب است. بنابراین من صدای ناله ای را شنیدم و به طبقه اول شتافتم و آنها را با هم احمقانه گرفتم ، اما بیایید آن را با اخلاق حمل کنیم ، زن نبود ، اما مرد مانند سگ ضرب و شتم دم خود را فشرد و تحمل التماس کرد.