وقتی مرد ثروتمندی به او پیشنهاد ضربدریسکس گدایی را كه همراه ماشینش بود ، مغز وی یخ زد
به همکار فقیر روی نیمکت پارک اشاره ای شد که در یک اتومبیل گران قیمت متوقف شد. بلافاصله یک بسته اسکناس را در چهره او قرار دادم و گفتم ، خوب ، چه تمایلی برای ضربه زدن در راه خانه به چنین مبلغی دارید؟ او آویزان شد و شروع به خراش دادن دستان خود کرد ، پس از دو دقیقه فکر کردن ضربدریسکس ، سرش را تکان داد و او را به سمت ویلچر خود ، که در آن زبان خود اتفاق افتاده بود و مقاربت بیشتری داشت دنبال کرد.