ناپدری با موضوع زندگی صمیمی گفتگوی خود را برگزار ضربدری باجناق ها می کند و سعی می کند آموزش خود را در آن القا کند
ناپدری که به سختی صبح از خواب بیدار شد و دوست داشت عاشق شود ، در مجاورت او فقط خواهرزاده او بود ، اما در طول راه او هرگز از نظر ماهیت صمیمی با کسی خواب نبود. با این حال تمام نادر سعی کرد صحنه های مقاربت دخترانه را آموزش دهد ، در ابتدا با یک کلمه مکث کرد و هنگامی که با اکراه شکسته شد ، تصمیم به پوشیدن کلاه جلا داده شده با موهای کثیف زبان. زن جوان در حال جیب زدن و فشار دادن ماندالا بر روی صورت ضربدری باجناق ها خود بود ، سپس در الاغ و بین سینه ها تسلیم شد.