در آستانه عروسی ، پسر در حال آواز خواندن نامادری روی تخت با لباس عروسی بود و به او نفوذ کرد و در مقابل پدر آتش زد. پارتی ضربدری
استپسون با یک لباس عروسی در آستانهی اتاق ، نامادری را ملاقات کرد و برخی از شیطان به ذهن او حمله کردند ، او را اغوا کردند و او را مجبور به انجام موارد زیر کردند. برای فشار آوردن پرستار آینده به داخل و سرنگونی او روی تخت ، سپس لباس خود را بلند کرد و انگشت خود را از بیدمشک خیس زن ، مسخره کرد ، لرزید ، نفس نفس زد ، با هیجان. در آن لحظه ، شوهر که جلیقه ای از لباس پوشیده بود پارتی ضربدری ، با لبخندی قانع کننده به سمت عروس خود هدایت شد.