ناپدری صبح یک دختر بی شرمان را گرفت و از او بهره ضربدریسکس برد
این همسر به مدت یک هفته به شهر دیگری رفت و به شوهرش دستور داد دختر خود را دنبال کند وگرنه او یک گربه از خانه و یک موش رقص است. و این اتفاق افتاد ، چند شب او را در خانه نخوابید و وقتی كشاورز برای ادامه تحصیل او روز دوشنبه به بیدار شدن از خواب رفت ، او در رختخواب نبود و تنها ساعت نه شب ، سعی كرد بی سر و صدا بگذرد ، سوزانده شد. هنگامی که او را متوجه او کرد ، دختر در جهت او خروپف کرد و این مرد عصبانی شد. او را ضربدریسکس محکم از گردن گرفت و فشرد و دستانش شروع به صعود به مکانهای صمیمی کرد.