او یک بانوی نازک را در یک حوله بر روی یک خروس گوشتی با یک ضربدریسکس کلاه طاس کاشت و تخم مرغ ها را از خودش جدا کرد
من خواهر کوچکتر را دیدم که در حیاط خیس است و بدون شورت در آشپزخانه ، گرفتار آتش شد و درب آبدار او را با لبهای آن چسباند. او شروع به پاکسازی شکاف کرد ، سپس در اثر حمله ضربدریسکس خیس به کلیتوریس شکسته شد و پاهای او پخش شد. پسر روی میز نشست ، روی آن نشسته و شروع به شلاق خورد و شکایت کرد تا اینکه همسایگانش تقریباً شنیدند ، وگرنه می توانند با او تماس بگیرند.