این دختر در شوک بود که یک مادر بزرگ حریص را در رختخواب پیدا کرد که نامزدش زیر لب را زیر و ضربدری باجناق ها رو کرد.
این دختر سرگردان در خانه به دنبال داماد بود ، جایی که او ناپدید شد ، زیرا او نمی توانست او را بگیرد و بدون گفتن حرفی را ترک کند. با گذر از تمام اتاقها یکی یکی ، سرانجام به همسر پدرم رسیدم ، با مهربانی در را باز کردم ضربدری باجناق ها و او را در خواب دیدم. او قرار بود به جلو حرکت کند ، اما با پتو که از دور کمر می پرید محافظت می شد ، برگشت و پتو را بیرون کشید و پسرک خود را در پشت باسن بیرون زده یک زن متنفر که در خانه اش ساکن بود پیدا کرد و به تدریج همه مردان را دور کرد.