او یک جوجه را در چکمه کس ضربدری های چرمی روی یک خروس با ماندالا گذاشت و پاهای خود را در یک بسته نرم افزاری جمع کرد
شخص مورد نظر به آدرس منتخب خود آمد و اگر به موقع بیاید قول تعجب بزرگی را داد. او در کنار درب با بیلیون ایستاد و زنگ را فشار داد ، و خود درب را باز کرد ، با حرکت به داخل اتاق در میان راهرو ، مبل را دید ، و یک کت و شلوار را کس ضربدری روی آن در کیف چرمی گذاشت. کشیش به پنج از پنج توپ سخت نگاه می کرد و گیلاس بین پاها آنقدر خوشمزه بود که افرادی که مانند زالو به او چسبیده اند ، نمی خواستند کلیتوریس خود را از دهانش بیرون بیاورد.