وی در تراس تابستانی در حومه روستا کس ضربدری با مردی نازک در گلو رابطه جنسی برقرار کرد ، لباس زیر خود را پاره کرد و در عین حال الاغ او
او دختری آشنا را از خارج به شهر خانه خود آورد و به او پیشنهاد کرد که روی تخته در فضای باز دراز بکشد. او سعی کرد کتابی را با صدای مگس هایی که بالای سرش پرواز می کنند ، بخواند ، اما وقتی صبحانه آورد و برای صعود شانه های خود صعود کرد ، پس از آن ذوب شد. از شانه های دستانش تا پایین سینه ها خزیده بود ، که بدون پیراهن به صورت آزاد بود. بنابراین او شروع به چین و چروک کرد ، به تدریج هیجان زده شد و در لحظه بعدی یکی کس ضربدری از اعضای آن در گلو او قرار گرفت.