شهلو با آرام کردن او در انبار برای آرام کردن گاو و مادرش ، سرگردان در حیاط ، او را مسدود ضربدری باجناقها کرد
شاهلو یک هیولا کمی است ، که در آن هورمون ها بازی می شوند ، اما در آنجا هیچ مستی وجود ندارد ، زیرا آنها در روستایی زندگی می کنند که تهیه یک پست از طریق پست کار ساده ای نیست ، به محض ورود بسته ، تمام دهکده می داند چه چیزی در آن نهفته است ، این چیز بد است. به دوربین و انگشتان گوشی متوسل شوید. او که در انبار مخفی شده بود ، لباسهایش را کاملاً از دست داد و تلفن را با دوربین در جهت خود قرار داد تا خودش را ببیند و حداقل از او هیجان زده شود. او به تازگی بازی با کلیتوریس را شروع کرده بود و لبیک ها از هم جدا شده بودند ، وقتی احساس وحشت کرد و در گوشه و کنار نشسته بود ، تقریباً از یک دسته گوسفند در گوشه ای می ترسید ، مادرش می گذشت و با صدای بلند جیغ می زد در گاوها انبارها از آنجا عبور می کردند که دخترش گوش می داد. دشمن به دختر دعا کرد ، ستایش خدا باشد که من گذشتم ، بنابراین وقت داشتم که لباس بپوشم و از اینجا خارج شوم ، در غیر این صورت اگر مادرم مرا گرفت ، من گهواره ای می ضربدری باجناقها کردم و بدون تلفن می ماندم.