یک خدمتکار جوان توسط چوپان قوچ کشیده می شود ، او را از گله دور می کند و زن ضربدری به او پیشنهاد می کند که لباس زیر خود را سلب کند
بعد از شیر دادن ، شیر در علفزار نشسته بود و تاج گل را به او نسبت می داد ، یک گله گوسفند که بره ها را چریده می کرد. او گله را بدون مراقبت رها کرد و او را از جنگل برد تا پاکسازی کند ، جایی که به او پیشنهاد کرد که لباسهای شلوار خود را برپا کرده و گربه خود را نشان دهد. او موافقت كرد ، اما تنها به شرط آنكه او زن ضربدری نيز از كار خود برخاست و اقتصاد خود را نشان دهد. این کنجکاوی آنها منجر به مقاربت بسیار شد ، او را با سرطان زخمی کرد ، در ساندویچ دراز کشید و در بیرون بیرون زد.