پیرمرد در جوانی برهنه بود و غالباً در حیاط خلوت برهنه آفتاب سکی ضربدری می گرفت و بعد میهمان دیوانه ای در می گشت
پیرمرد برهنه در حیاط سکی ضربدری خلوت نشسته بود و جاذب چروک را با یک بالش پوشانده بود ، اما مهمان آزار دهنده که در تابستان آمده بود شروع به جیغ زدن به او کرد. او تظاهر كرد ، درست همانطور كه او به شوخی می پرداخت ، اما در حقیقت او به شدت آن بالش را از دستان خود پاره كرد تا در نهایت بتواند اموال پدر بزرگش را ببیند. هنگامی که او موفق به برخاستن شد ، چشمان کوچک فوراً به ناحیه لگن افتاد و کلافه شد ، دوباره به کار بازگشت.