جوجه یک دوست قبل از ورود به خانه ، در آستان را مکیده داستانسکس ضربدری و معجونی از مرگ چسبناک روی صورتش دریافت کرده است
فروشنده کوکی از یک حیاط به حیاط دیگر منتقل شد و در پایان در را برای وی باز کرد.مردی با شلوار جلوی او ایستاد ، با یک اندام خاردار از طریق لباس زیر زنانه ، و او فهمید که او از عادت مخفی پاره شده است و صدای ناله صدای تلویزیون را شنیده است. دانش آموز کاملاً واضح فکر کرد و برای اینکه یکبار همه کوکی ها را بفروشیم ، جلوی او روی زانوها افتاد و سریع شروع به مکیدن کرد ، صدای عضلات او ده داستانسکس ضربدری برابر افزایش یافته و اکنون به پایان رسیده است ، اما نه ، دختر جلوی او را گرفت و او را از درب بیرون کشید ، پشت سر گذاشت و مانع شورت شد ، ما او را تمام نکردیم. مسافت