Huevertka با کف دستش دکتر آیدا داستانسکس ضربدری را می چرخاند ، و یک سر نخ ریسی را در دهانش با لب های نرم مزه می دهد
پزشک صادق هر روز به همان شغل و رک و پوست کنده به همان کار می رود ، این روال شروع به بیرون رفتن می کند داستانسکس ضربدری ، اما وقتی به امروز رسید ، مامای جدیدی را دید و پس از آن قلاب شد. او با استفاده از موقعیت خود در بیمارستان ، با ارشد خود موافقت كرد كه این خانم جوان را به بخش خود منتقل كنند و همه چیز به یكدیگر پیش رفت. همه چیز با تعارف احمقانه شروع شد و دو روز به طول انجامید تا اینکه یک روز ، او درب را پشت سر خود قفل کرد و در مقابل او روی زانوها افتاد ، و من برای بزرگا به سمت شلوار او رفتم.