یک جوان مقیم به نام جوانی وارد جنگل شد و خروس خود را در کنار قارچ مکید ، تقدیر را بلعید و سینه ها کس کردن ضربدری را نشان داد
احمق جوان به این روش تصمیم گرفت تا آخرین رابطه خود با مردی را که تحسین می کند ، تقویت کند ، وقتی او نقش خود را از دست داد ، در بازار ملاقات کرد. او همیشه در مورد چنین دوستی آرزو می کرد ، همیشه دوستانه بود و به سلامتی او اهمیتی نمی داد ، اما فقط اگر خوب باشد ، اما او به تازگی متوجه شده است که عاشقانه از بین می رود ، زیرا تختخواب ندارند ، زیرا آنها حتی قبل از عروسی بزرگ شده اند و رابطه صمیمی ندارند. خوب ، در اینجا او تصمیم می گیرد که خودش را بگیرد و او را به داخل جنگل های دور از همسایگانش سوق دهد تا هیچ کس آنها را نبیند ، شروع به مکیدن او می کند و می پرسد آیا اکنون او را دوست دارد کس کردن ضربدری یا خیر ، و در نتیجه جسورتر شود و سینه های خود را پرتاب کند و بقیه اسپرم ها را در بدن فرو برد.