دختری گریستن که روی یک قفس با یک توپ دراز در قفس دراز کشیده است ، یک دومینه ضربدری داستان با یک تربچه پلاستیکی از پشت.
در حال ریختن اشک در اشک ، او را به قفس جایی که زندگی می ضربدری داستان کند بازمی گرداند. قلاب از دامنه ورم کرده بود و روزی چندین بار خیس می شد ، گویی دارکوب در ورودی را می شکند. اما یک معشوقه تماسها را نمی شنود ، فقط حال و هوای او معنا می یابد که بخاطر توهین دیگران که زمانی اجازه داشتند خود را در این سوراخ قرار دهند ، آن را بالا می برد.