قند کرکی در چشمان من خروس بزرگی را می خورد که زانو می ضربدری باحال زند و اسپرم چسبنده ای روی دندان های نرم می شود
دهان کوچک موهای قرمز و دندانهای صاف با پیچ و تاب و اندازه صورتش ناپدید شد و بلعیدن یک دهان گرد شبیه یک ضربدری باحال کلاه در گلو ، کمی خفه شد. سپس پاهای خود را روی زانوهای خود ثابت کرد و پاهای خود را از یکدیگر توزیع کرد ، کمک کرد تا اشناگ را در یک کوفته باریک قرار دهد و شروع به لاله کردن کرد و با لبخندی شیرین به چشمانش نگاه کرد.