من ضربدری جدید به زبان دوست من به خنجر خوردم و آن را با یک تخم بزرگ ترک کرد
از زمانی که یکی در یک عروسی به محراب پرتاب شد ، پیکان ها به تنهایی زندگی کرده اند. دختر غمگین اطمینان را در آغوش یک دوست صمیمی پیدا کرد ، آنقدر نزدیک که آنها یک تختخواب را با یک احساس غیرقابل درک به اشتراک گذاشتند. بعضی اوقات او را از بین می برد و دفعه دیگر ، دومی زبان خود را اذیت می کرد و شروع به زندگی ، زندگی و موفقیت می کرد. تا اینکه روزی کلبه هایشان یک جفت قهرمان خوب با تخم مرغ های عالی نشان ضربدری جدید داد. از آن زمان سرنوشت آنها وارد مسیری کاملاً متفاوت شده است ، بنابراین روابط دختر برای مشارکت رد و بدل شده است ، اما هنوز هم حتی در لحظات انزوا با مردش همچنان ادامه دارد ، آنها با عشق لطیف به یکدیگر خیره می شوند ، با اشتیاق غیرقابل برگشت در ذهن می سوزند ، هنگام خواب دوباره می بینند. در زمان دیگری در همین حال ، آنها باید زندگی شاد را پشت سر بگذارند و تعداد انگشت شماری از اسپینوگرام های مرد را به دنیا بیاورند.