دایی لگد خروس را در یک اتومبیل جلوی عابران پیاده کرد و از یکی از شهروندان ضربدری یاهو پرسید که کلاه دارد ، می توانم لمس کنم؟
یک مرد نگهبان در پارکینگ جلوی سوپرمارکت نشسته و استمناء می کند و پنجره ها را کاملاً باز می کند تا رهگذرها متوقف شوند و به او نگاه کنند ، اما همه این کارها را انجام نمی دهند ، اکثر آنها از چنین افرادی بیزار می شوند و راهپیمایی می کنند و گویا می کنند که گویی چیزی ندیده اند. البته منحرفانی وجود داشتند که او را با اجازه از زیر پوست ختنه گاه فشار دادند ، از لبخند راضی شدند و معلوم شد که آخرین نفر دختر زیبایی در کلاه بود که منتظر او بود تا آخر ضربدری یاهو و فقط خداحافظی کرد.