باتلاق خیابانی یک شهروند لهستانی را برداشت و به او دستور داد که روی چمن سبز قرار بگیرد ضربدری خانوادگی
Prokhindey متوجه یک رهگذر ضربدری خانوادگی در خیابان شد ، در همین نزدیکی متوقف شد و پیشنهاد کرد که او را رها کند و در راه موهای خود را بر روی گوش های خود آویزان کرد ، مثل کار به عنوان کارگردان در استودیوی خود و به دنبال استعدادهای جدید. وی خواست تا سینه های خود را فاش کند و وقتی دختر با ظرافت ژاکت خود را با سینه بند پایین کشید و سینه هایش را ریخت ، توسط این مرد کاملاً جابجا شد. در نتیجه ، آنها با کشیدن بین پاها که وارد لگن گلو می شوند ، دراز کشیده و عاقلانه در صندلی عقب یک دستگاه وانت پایان می یابند.