یک نگهبان زندان یک زندانی را به وسیله گلو سوپر ضربدری گرفت و یک خروس را در واژن منفجر کرد
نگهبان برای مدت طولانی در اطراف یک زندانی قدم می زد ، و نقشه ای را برای شکسته شدن عوضی انجام داد ، همانطور که بود ، اما فقط یک چیز در ذهنش وجود داشت ، او را لعنت کنید ، او را لعنتی کنید. اواسط شب به سلولش سوپر ضربدری آمد ، دهانش را با دست بسته و شروع به تهدید كرد ، اگر شروع به جیغ زدن كرد ، گردن او را می شكند. در همان زمان ، وی خود را برای ورود به عضوی از پوشاک خود ، پاره کرد و جنس بیش از بیست ثانیه طول نکشید ، پس از آن با عجله تمام شد و روی او افتاد.