در هنگام قدم زدن ضربدری باجناقها در میان صخره های جنگل ، یک دوست ابتدا زبانی را بر زبان می آورد و بین سینه ها لکه دار می کند.
او با یک گاو کوچک به قدم زدن در جنگل رفت که تقریباً دو هفته از قدرت خود را می شناختند ، بنابراین هیچ آمادگی صمیمی وجود نداشت. سپس روی تو ، او زانو زد و عضوی از یك دوست را بیرون كشید و بگذاریم لبهای او را بخورد و مسح كند. در نتیجه ، ضربدری باجناقها تا زمانی که این دو سینه او را دیدند ، او آنها را اخراج کرد تا آنها را ترغیب کنند که برای مقاربت بیشتر آماده شوند ، و او مستقیماً از دهان با خوشحالی بلعیده شد.