ناپدری دختر خود را داستان سكس ضربدري زنم به عنوان خودارضایی جاسوسی کرد و او به وحشت کودک رفت
مردی در راهرو قدم زد و شنید که دختر پدر با خودش صحبت می کند ، به او علاقه مند شد و کمی در را باز کرد. دختر در مقابل آینه دراز کشیده بود و گربه را لمس می کرد. به خودم نگاه کردم و ستایش کردم ، مثل یک سوراخ شگفت انگیز که گرفتم و داستان سكس ضربدري زنم فوراً اولین باری که لمس کردم خیس شدم و تعجب کردم که چه کسی این کار را می کند. سپس پدر شوهرش آمد ، از ترس ، وحشت ، پیراهن خود را پوشاند و با تعجب به او نگاه کرد و نفهمید که آیا او سخنان او را شنیده است یا نه.