وحشی موگلی کس ضربدری ، خانم جوان را بیهوش در جنگل یافت ، لباس های خود را پاره کرد و سعی کرد بدون اجازه به او دزدکی بکشد
موگلی در کس ضربدری میان جنگل ها سرگردان بود و یک مرغ ناخودآگاه را دید ، آن را استنشاق کرد ، و مطمئن شد که او هنوز زنده است و شانه را به عمق زمین کشیده است. در آنجا لباسهایش را پاره کرد و مهبل را با رایحه ای پیدا کرد و شروع به برداشتن آن با دستان کرد و ناگهان عضو مرد وی متوقف شد ، او هرگز این هیجان را احساس نکرد و نمی دانست کجا باید به آن بچسبد. تا اینکه زن جوان بیدار شد و ناجی خود را مکید.