یک کارگر از خانواده قدیمی خاچیک یک کردن ضربدری معشوقه جوان را در یک پنجره گرفت و به یک عضو گوش داد و اخراج کرد ، می ترسید
سنگر قدیمی از طریق پنجره دید که چگونه معشوقه این دختر گربه هایش را لعن می کند و به پنجره می کوبد ، به اطراف کردن ضربدری دختر نگاه کرد و دید که یک عضو در شیشه گیر کرده است و یک مرد بالغ که انگشت خود را روی ابزار خود می نشاند. او احساس ارعاب کرد ، اما فهمید که ارگان واقعی بهتر از استمناء کلیتوریس مصنوعی است. او مردی را رها کرد ، آن را از قلب پاره کرد ، هر کاری را که می خواست انجام داد و آنچه را که می خواست ، انجام می داد که بیشتر آنها سرطان بود.